سوپریم اَل

 دون آلفونسو خیمنز معروف به ال چپ دست(left handed Al) یا ال گندهه (supreme Al)در اقامتگاه مخفی خود در حاشیه داخلی یکی از جنگلهای انبوه ونزوئلا نشسته، صلیب گنده طلایی به گردن و کلاه چه* روی سرش گذاشته است و مدام سیگار برگ می کشد. بار کوکائینش توی آتش سوزی ناشی از آتش بازی های آخر سال دود شده و به هوا رفته و خون دارد خونش را می خورد.

 دون بگاتسیا آردانیا معروف به "آنوفل حاره" و "میمون ناطق" که پیشکار اعظم سوپریم ال و رئیس یکی از مهمترین شاخه های باند مادر مسیح است و قدرت زیرزمینی اش روز به روز از ال گندهه بیشتر می شود با گردن کج و پاهای چمبره مثل گدای کتک  خورده جلوی دون آلفونسو ایستاده و همینطور که دهان گشادش را کج و معوج می کند می گوید: "پدر شما باید آتیش بازی رو قدغن کنید."

 (پدر لقبی است که اعضای باند به خاطر ابراز چاکری از طرفی و از طرف دیگر به خاطر وزن عظیم آن صلیب گردن و چند  سالی که برای فرار از دست راستیها لباس کشیشی می پوشیده رویش گذاشته اند. ال گندهه که در جوانی پدر خیمنز صدایش می  کردند بعدها تحت تاثیر همین چند سال و البته داستانهای مادربزرگش عقاید سخت مذهبی پیدا کرده بود و همین تلقینات مذهبی اسباب  پیدایش نطفه باند قاچاق مادر مسیح و شاخه نظامی چریکی اش، ارتش آزادی بخش خدای ما که در آسمانی، شد.

  باند قاچاق مادر مسیح، که سیطره فعالیتش رفته رفته تمام آمریکای لاتین را در بر گرفته جز معدود گروههای چریکی چپ است  که عقاید سفت و سخت مذهبی و دست راستی دارد و سایر گروههای چپ از ترسش جرات فعالیت ندارند. )

 پدر خیمنز در حالیکه در جذبه ای روحانی فرو رفته است در جواب می گوید: مسیح همه ما را قرین رحمت کند.

 دون بگاتسیا انگشتر اسقفی عظیم پدر را می بوسد و تشکر کنان بیرون می رود.

 توی راهرو به ژنرال گارسیا می گوید پدر فرمودن کبریت هم اگه کسی روشن کرد .....

 * شیخ حکیم ارنست بن الچه  گوارایی

۱۱ نظر:

لیلا گفت...

ما هم برای اینکه آل بیشتر نخورتمون شبو بی کبریت سر می کنیم . ترسو شدن نفرت انگیزه ...

سرجوخه گفت...

شیخ جان شما هی ما را بنواز اما الحق باعث قبطه بود این متنتان

لیلا گفت...

سرجوخه ! قبطه ؟!خودم گفتم که غریبه ها نگن :)))

ممد تعلق گفت...

دون بگاتسیا آردانیا... :))

سرجوخه گفت...

شیخ تمشیتمان نکنی غبطه درست بود:))

نیک آیین گفت...

درباره آنچه که الان خواندم: من اگر یک روز یاد می‌گرفتم اینطور استعاره تولید کنم با خیال راحت می‌روم خودم را از بالای برج میلاد پرت می‌کنم پایین... همچین حالمان جا آمد به‌خصوص بابت دون بگاتسیا آرادانیایش...
درباره آنچه در کامنتدانم خواندم: اول عارض شوم که گویا شیخ‌الشیوخ در تشخیص لحن نوشته کمی دچار خطا شده‌اند یا ما بد نوشته‌ایم. آن‌طورها که شما برداشت کردید به من برنخورد. اصلا از شما چیزی به من برنمی‌خورد. در مورد بیست و چهار در متن هم نوشتم که فهمیدم مطایبه است اما آن لحظه شوخیم نمی‌آمد. باید یک چیزی می‌نوشتم و خب جدی شد. در مورد سی و دو استثنائا اغراق نبود. دقیقا هشت بسته چهارتایی دوراسل بود. در مورد کوچه خاکی، نفهمیدم قصد داشتید بگویید ردم را زده‌اید یا اینکه هجویه‌ای بود بر رفتار من و منظورتان این بود که یعنی من تواضع بیخود می‌کنم. اگر دومی بود چشم. درست می‌کنم رفتارم را. هر فرمایش دیگری هم هست روی دو چشم...

شيخ الشيوخ سوخعليشاه گفت...

1- سرجوخه باز بگو چرا نوازشت می کنیم. هرچند از یک سرجوخه که بیشتر انتظار نمی شود داشت.
2- هی نیکی! یعنی ما برویم خودمان را نفله کنیم از برج میلاد. یعنی انقدر استعارات ضایع و تخمی و واضح است که ..

ممد تعلق گفت...

حضرت والا داری که؟ دوراسل بوده!

دخترك گفت...

اخ قلبم...شيخ امد و خانمان بر انداخت...والا به علي...يعني من ابايد بروم بميرم...ديروز پست را خواندم....عجله داشتم چيزي ننوشتم...گرچه كه شيخ مستغنيست از اين چيزها...خلاصه كه بگاتسيا خوب بووووووود و اينكه انگار باز دور هم جمع شديم ولي ديگر اين جمع ان جمع نيست ها

دخترك گفت...

اخ قلبم...شيخ امد و خانمان بر انداخت...والا به علي...يعني من ابايد بروم بميرم...ديروز پست را خواندم....عجله داشتم چيزي ننوشتم...گرچه كه شيخ مستغنيست از اين چيزها...خلاصه كه بگاتسيا خوب بووووووود و اينكه انگار باز دور هم جمع شديم ولي ديگر اين جمع ان جمع نيست ها

Unknown گفت...

ما هم که اینگونه نمی بینیم اوضاع روزگار و زمانه را، باید به چوبی نواخته شویم که یک سرش داغ و سر دیگرش در دست مغبچگان...
بش باد...
حامد پاپتی