«به نظر میرسد طرح پرسش «آزادی چیست؟» اقدامی است نومیدکننده. گویی تناقضها و خلافآمدهای دیرینه در کمین نشستهاند تا معماهای اِمتناع منطقی را به اندیشهی انسان تحمیل کنند، بهطوری که – بسته به این که انسان به کدام گوشهی معما آگاهی دارد – به ذهن راه دادنِ مفهوم آزادی یا مفهوم ضدِ آن همانقدر ناممکن میشود که دریافتنِ تصور دایرهی چهارگوش. این مسأله در سادهترین شکل، میتواند در تضادِ میان آگاهی و وجدان ما خلاصه شود، زیرا از یک طرف، وجدانمان میگوید ما آزاد و از این رو، مسؤلیم، از طرف دیگر، تجربهی روزمرهمان بر این دلالت دارد که خود را همواره مطابق اصل علیّت، با جهان بیرونی تطبیق میدهیم.»
عارفه زكيه هانابيگم آرنت دزفولي
«... در چنين الگوي درهم بافته يي، جايي براي آزادي نيست. جايي که يگانه شکل عرض اندام اطاعت از الگو باشد، جايي که آنچه به آن آزادي نام مي دهيد به معناي نوعي فضاي خالي، ولو کوچک نباشد که در آن حق انتخاب شخصي داشته باشيد و ديگران مزاحم شما نشوند، در چنين جايي امکان آزادي وجود ندارد...»
«جوهر آزادي، همواره در اين بوده که بتوانيد آنگونه انتخاب کنيد که مي خواهيد، زيرا خواسته ايد بدون اجبار، بدون زور، بدون بلعيده شدن در دستگاهي عظيم آنگونه انتخاب کنيد. جوهر آزادي در اين بوده که حق داشته باشيد مقاومت کنيد، عامه پسند نباشيد، به پاي اعتقادات خود بايستيد، زيرا آن اعتقادات را از آن خود مي دانيد. اين يعني آزادي راستين و بدون آن، نه هيچ نوع آزادي وجود دارد و نه حتي توهم آزادي.»
شيخ عايزايا الشريعه برلين
به والله قسم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر