غاز دهید گاو را، هین که نگار می کند.


1- آسيد ممد از خانه آمد بيرون. عبايش را روي شانه مرتب كرد. يك دستي هم به سرش برد كه دستار نيوفتد. بعد كف كنار لبش را پاك كرد. بعد آمد ايستاد جلوي دوربين و گفت خيلي جدي است. يعني با كسي شوخي ندارد. ترديد هم از اولش نداشته يعني شكي نداشته كه نبايد اين كار را بكند بعد هم چون مطمئن بوده كه كارش غلط است سعي كرده تدبير ديگري بيانديشد كه از آنجايي كه تدابيرش مدام شكست مي خورد مجبور شده علي رغم ميل باطني اش آن كار را بكند. كاري كه ترديدي نداشته كه غلط است. متوجه منظورم مي شويد كه.
2- اينكه آدم از صميم قلب به چيزي كه مي داند از بيخ و بن غلط است اعتقاد و باور داشته باشد يك جور معجزه و كرامتي است كه از سطح معرفت شيخ الشيوخي همچون ما نيز افزون است.
3- اينكه شيخ كجا بوده اين چند وقت يحتمل مي دانيد كه ربطي به شما ها ندارد براي همين هم توضيحي نمي دهم. فقط همين كه نذر كرده بوديم تا آسيد ممد خودش را نشان ندهد خودمان را نشان ندهيم.

هیچ نظری موجود نیست: