ضرته متبرکه


1- گويا بعله بروني بوده و شيخ محمد اردكاني گل باقالي را غيابا براي آقا شيريني خورده اند و حال آنكه مشاراليه حكما روحش هم خبردار نيست و هنوز كنج خانه نشسته مي گويد هر چه مامانم اينا بگن و گه گدار لاي پرده را كنار همي زند و مي گويد من مي خوام درسمو ادامه بدم. الله اعلم.
2- تمام طول خيابان ماشين پليس ايستاده. مي پرسم جناب سروان تمرين پارك دوبل مي كنيد. مي گه وايساديم كسي پارك نكنه. مي گم چرا؟ مي گه كه ما پارك كنيم. شير فهم مي شوم.
3- جوان است. خوش پك و پوز. كلاه بره سياه گذاشته يك وري. لباس سبز تيره پوشيده و يك چوب دراز از كنار لنگش آويزان است. صورتش مثل سمباده زبر است و قدش كمي از چراغ خيابان كوتاه تر است. دهانش را انگار با كاتر به سختي از توي گل شكاف داده اند و نگاه نافذش سرخي خاصي دارد. عضلاتش، همه عضلاتش، تاكيد مي كنم تمامي عضلاتش،‌منظورم اين است كه تك تك عضله هايش، مدام منقبض و منبسط مي شود و انگار سنگ جانداري كه مي تپد اين سو و آن سو را نگاه مي كند. از كنارش كه مي گذرم ناخود آگاه احساس امنيت عظيمي مي كنم. غرقه در سرمستي مي گذرم.
4- چند گاهي است بر خاطر شيخ كدورتي حاصل گشته. چونان چون هر چه به سماع و تذكير مي نشيند وقت حاصل نگردد. نقل است كه نيمه شبان را در خواب عربده اي بشنوده از خواب جسته و عرق بر پيشاني به جستجو كه اين چه صيحه بود. اشتري بر درگاه گذر همي نمود. بخواند كه اي اشترك تو را چه در خانه سراي ما اوفتاده كه سمب به فرش ما آلودي. اشترك دلبرخندي زد و فضله اي بيانداخت. تا شيخ از هوش برفت و در دامان زوليخواه مصري به هوش آمد. گفت يا زوليخواه تو را هر آينه قصد مراوده اوفتاده. گفت يا شيخ يوزارسيف آورديم. پس در جمالش مستغرق شده كه يا سنت يوزارس خود تعبير كن. گفت اي شيخ اشتر نماد شتر باشد. پس چون اشتر در سرسرا ديده اي يعني شتري در راهرو خانه قدم مي زده و فضله همان مدفوع است كه اگر چنين ديده اي پس تو را خانه بوي گند گرفته. شيخ اين بشنود و از خود برفت. زان پس نيز وقت خوش نشد كه نشد.
5- ملا محمد بيتوايزي در آثار الباقيه اي كه در نظربلاغ سفلا در وكرده فرموده كه برلين گاهي مثل خواربار فروش سر كوچه ملا محمد اينها گزاره مي بافد و گاه از آن هم بدتر شبيه مولانا.
بلا تشبيه قصدمان نبوده كه خداي ناكرده چيزي به طبع برسانيم كه دامن بقال محل را لكه دار كنيم. نعوذ بالله همان احمقهايي مثل مولانا مثال زديد كفايت مي كرد. راستي موافقم با فرمايشتان در باب آزادي كه اگر اين سانسور نبود هر آينه ادبيات و سينمايمان تا اين منتها پيشرفت نمي كرد.
در اين باره ياد حديثي از شيخ بگاالملك اراداني اوفتاديم كه از سيد پرگار جاموساني نقل مي كرد كه: انه كل تحريم يتمنجر بالبيشرفت و السازندجي.
يعني هر آينه تحريمهاي شما منجر به پيشرفت و سازندگي ما مي شود.
6- روزي بر بالين شيخ المشايخ برهان الدين مسقني رضي ا.. عنه نشسته بوديم به ابتكاء كه يا شيخ به كجا كه ما جمله مريدان هشته و مي روي. شيخ لبخندي زد و گفت يا ايها السوخ. نعره زدم و اتسجابت كردم. گفت نزديك آي. به گوش رس شتافتم. فرمود. تو را پندها خواهم داد كه تا در كار كني. گفتم يا شيخ سايه تان دريغ نكنيد كه پندي نيازمان نشود. گفت خفه. گوش كن. پس صد پند بداد كه برايتان بازگوييم متدرجا.
7- پند اول: عيش امروز به فردا مياندازيد.
8- پند دوم: تا توانيد سخن حق مگوييد تا بر دلها گران نشويد و مردم بي سبب از شما نرنجند.
9- پند سوم: در بند زنان ميوفتيد خاصه بيوگان كره دار
10- روز جهاني گوسفند بر همه مومنين مبارك باد.

هیچ نظری موجود نیست: