نوسفراتو


"اليوم استعمال نوشابه و باتوم باي دخل کان، حرام و مرتکب در حکم محاربه با ..."

فقیه عالی قدر اندکی جابجا می شود. کتاب تاریخش را ورق می زند. می خواهد مطمئن شود فتوایش از نظر تاریخی چیزی کم از میرزای شیرازی نداشته باشد. باز خودش را جابجا می کند اما درد خرش را ول نمی کند. آقازاده ادعا کرده که نماینده های مجلس استعمال باتوم و شیشه نوشابه برایشان محرز شده. آقا باز هم روی صندلی اش جابجا میشود. خم و راست می شود. درد می دود توی پیشانی اش. از پایین می زند توی ستون فقرات تا بالا. بالشی می گذارد زیرش و دوباره متن فتوای میرزا را می خواند. یک جای کار می لنگد انگار. فتوا درست نمی شود. نامه آقازاده را می خواند. جوان بیچاره نمی داند که در فقه احراز یک امر معنایش با احرازی که هیات تقنینی می گویند توفیر دارد. باید مسجل بشود. باتوم را باید که طبقه بندی کرد. شیشه نوشابه هم از حیث نوع و شکل و جنس که به کنار تا کجایش هم باید تعیین بشود و این مهم کرده نیاید مگر به تجربه. حضرت آقا باز هم از این لمبر به آن لمبر می شود و یا الله می گوید و با خودش فکر می کند نکند نوعی بوده که امتحان نشده باشد. فتوا باید جامع و مانع باشد. قابل تعمیم باشد. اگر بناست که نوشابه ای مستثنا شود باید که از قلم نیفتد. آقازاده را صدا می کند. مهدی جان. بابا مطمئنی هیچکدام از قلم نیفتاده ( آن پایین چیزی تیر می کشد و گره به ابرویش می اندازد)
آقازاده جواب می دهد: مرتضی هستم آقا جان. مهدی سه سالگی توی صحن حضرت معصومه رفت زیر چرخ درشکه. یادتان رفته.
آقا آهی می کشد و تاب خوران روی نشیمنگاه، زیر لب می گوید: آی مهدی. مهدی جان.

۱۰ نظر:

لیلا گفت...

:)))) می گم آقایان حسابی دستتان را برای نوشتن باز گذاشته اند ...فکر کنم این ابامهدی شما از این شیشه ها که شبیه گلابی ست دارد . اشتباه می کند طفلک . راستی می دانی چرا همیشه از نوشته های سادهء من همه جور دیگری متوهم می شوند ولی نوشته های سخت سخت شما و سرجوخه و ...را همه می فهمند ؟!

شیخ الشیوخ گفت...

چرا فکر می کنید نوشته های بنده را کسی می فهمد؟ سرجوخه که خودش هم سخت می فهمد چه نوشته.
اما در مورد شما باید بگویم که بنده خواننده هایی که با ذهنیات و قضاوتهایشان می خوانند را گوشمال می دهم. برای همین هم ده تا خواننده هم ندارم. شما اما طبعا نه.

ناشناس گفت...

به ليلا:

به جان خود همين شيخ من فقط 25% حرفهايشان را ميفهمم...توي ان ميكده قبلي كه ميرفتيم عياشي از اين هم كمتر ميفهميدم...آسه آسه زبان شيخ بر من آشكار شد كمي تا قسمتي ابري.از پستهاي باباي مانترا اما بيشتر از پستهاي شيخ سر در مي آورم...فهميدن هم شده است لباس جديد پادشاه براي اين ملت گمانم.

به شيخ الشيوخ:

1.اميدوارم كه شيخ ما براي گوشمال خواننده ها بطري و چيزهاي ديگر استعمال نكنند...قلمشان از هر باتومي دردناكتر است.
2.نميدان چرا هروقت مي آيم كامنت بگذارم اينجا جاي اسمم ناشناس ميشود.هرچه سعي ميكنم نميشود اسمم را بنويسم.ملالي نيست اين ناشناسي به درگاه شاه خداوند دخترك را قدر ناشناس شيخ نگرداند.

maeysam گفت...

امان از دود چراغ
امان از دود چراغ

Unknown گفت...

حضرت والا ابطحی از درون زندان وب نوشت نوشت. نقل است به جای باتوم (باتون)، شیشه ی نوشابه ی پپسی، همگام با تکنولوژی اَکسس پوینت وایرلس دخول می کند. البته عده ای هم بر فقه پویای اسلامی خرده گرفته اند که بایس همزمان فتاوی متناسب صادر کند.

لیلا گفت...

راست می گویید قضیه همان گوشمال است ، آن وقت ها سرجوخه می گفت وبلاگ خودش عینهو کوچهء بن بست است و مال من عین میدون انقلاب !

Unknown گفت...

الوووو

ناشناس گفت...

جانا تو را كه گفت واقعا كه احوال ما مپرس...بيگانه گرد و قصه هيچ آشنا مپرس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بااينحال ما جفا از تو نديديم و تو خد نپسندي آنچه در مذهب ارباب طريقت نبود

Unknown گفت...

http://www.azadmaneshi.mihanblog.com/post/68

Unknown گفت...

negaahe shaaker be dargaahash agar nabaashad hamin ke hanooz maatahti vojood daarad niz az ghalam mioftad che resad be fatvaaye ezaale bekaarate agha