breaking news

شرح سفر بماند براي بعد.....
فعلا به خبري كه هم اكنون به دستمان رسيد ادرار كنيد...
تفسير خبر:
حال فرضا كه ما اينجا آمديم شعور را چماق كرديم توي سر بي مهرگان كه بياييد برويد زير علم فلان، سينه بزنيد و يقه براي كسي جر داديم و حالا مانده ايم كه كار ملك را چطور دست اين جماعت مخنث سپرده ايم كه همه روز و شبشان به خاله زنكي است و خشم الشيوخ اگر بناميم خويشتن را پر بيراه نبوده كه وااسفاه بر ملكي اين چنين كه تخم طلا مي طلبيديم تخم دو زرده هم از لاي لنگ هيچ مرغي برون نشد. حال فكرش را بكن. آخر مگر به كار خاله خان باجي باشي است؟! بنده خدايي مي گفت ميراز تقي خان و آن سلفش قائم مقام پرت رفته اند كه آنقدر بي جنبه هنوز هيچ نشده خودشان را به فاك فنا داده يكي توپي پارچه در حلقش تپانيده و آن ديگر رگ به تيغ فصاد سپرده و فين آخرش را در حمام كشيده و خلاص. كه مي گفت اگر سياس مي بودند شايد مصلحتي، انعطافي در وكرده بيده بودند كه كار به اينجا نكشد. باشد كه ملك پيش از آن كه دست ميرزا آقاخانها بي‌اوفتد اندكي به صلاح رود. يعني چشم بپوشيده بودند به خاله و عمه همايوني كه چگونه انگشت در ماتحت اجرائيات كرده مي چرخاندند و وا مصيبتا كه ما در ملكمان حقوق زنان نداشته ايم وگرنه چه مي شد. اين شيخ پيش از اين سرسپرده، كه آنجور آنروز مي گفت، حجتش بر اين بود كه سيد ممد خوب خم مي شود و تركه خيس است و نه چماق گردو. پس هر طرف بادي بوزد مي وزد و دم نمي زند مبادا كه گزندي برسد نه به او و نه به باغچه. بگذريم از لطايف مشعشع جامعه سوپاپي جات كه شرمسار دو عالم كرده اند عقل سليم را، كه در پيشگاه وجدانشان همين كه يك چيزي را به فلان فلون حواله كنند رضايت است و بس. پس اما اين شيخ پيش از اينِ درگذشته، مي گفت كه سيد ممد اشتباه آميز تقي خاني نكرده اينبار و ايستاده تمام قد تا به اصلاح ملك بكوشد و مچين دو دست از تيزي جلاد به امان برده تا روز مبادا نرسد. حال ما كه الشيوخيم. حال چه شيخ آنها چه خشم الشيوخ. بايد بگوييم كه آب را زديم به راه كه سيد ممد پس از گل چيدن و گلاب آوردن و هزار زير لفظي كه ستانده پا از حجله برون داشته و انگشتي به گود رسانده كه ما هستيم. عربده هم كشيده كه يعني خيلي هستيم و جدي هستيم و اينها. بعد يكي نيست بگويد مردك تو كه جدي نيستي مرضت چيست كه مي گويي با جديت. خوب همانقدري كه در قواره ات مي گنجد و با همان ناز و عشوه آمدي، بگو نه با جديت تمام بلكه شوخي شوخي آمادگي خودم را تا اطلاع ثانوي براي شركت در انتخابات اعلام مي دارم. اي زپلشك به اين جديتت مرد. كه ما را شيخ صاحب شيوخ مكثر را مضحكه رعايا و مريدان كردي. حال هر گند دهاني آواز قهقهه بر مي دارد كه شيخ ريد. وضع ملك آن گونه گرديده كه هر مزلفي دايعه خدمت دارد. اي خاك بر سر آن دهر كه چنين روزي بر تو خواست اي زمين. آقاي عزيز اين نامه را به تو مي نويسم. مختصر و مفيد. بدان كه ستاد انتخاباتي با فن كلاب دو چيز است. اگر فكر كردي مايكل جكسني كه هر غلطي بكني مردم باز بيايند پاي منبرت برك دنس بزنند ول معطلي آبجي. اين را بدان كه وقتي مي گويي جدي هستي بعني دلقك بازي را بايد بگذاري كنار. هر چند كارت اصلا خنده هم ندارد. پس يعني مرد باش و بگو گه خوردم وگرنه به همين ريش شيخوخيتم چنان ريشه ات را بكنم كه جلبك هم جايت سبز نشود.
اما تو دايناسور كله كدو. يك هفته نبودم آمدي خودت را بعره شتر بيابان كرده اي و نشسته نتراشيده پريدي وسط ميدان كه حالا كه همه طالب خدمتند پس ما هم هستيم. وقتي مي بينمت تن و بدنم مي لرزد. يادم مي آيد كه دور تا دور مدرسه با شعار الله اكبر مي دواندندمان و بعدش ‌آن آدم چاق و ريشو برايمان از حسين فهميده مي گفت كه از حالاي ما كوچكتر بود و آن كار را كرد و من مي ترسيدم كه اين بار كه اتوبوس جلوي مدرسه بايستد شايد مرا انتخاب كني كه جلوي تانك دشمن قرباني شوم براي رضاي خداياني كه تو مي پرستيدي و آن بزرگترهاي ديوثت برساخته بودند. مي فهمي چه مي گويم. قيافه ات ياد كوپن پنير دانماركي و مرغ يخ زده و صفهاي چند ساعته كره و شكر مي اندازدم. اگر اين مردك شيخ بگا قيافه اش كابوس بود تو خود كاريكاتوري. باورت مي شود. همه چيزت فكاهي است. دماغ بدتركيبت. آن شعار اثول گراي اسلاهتلب ات. همه چيزت فكاهي و مسخره است. حتي كانديداي مستقل بودند. يك نگاهي به آينه انداخته اي. اي ضد امپرياليست. حالا كه بعد از بيست سال خواب تابستاني و زمستاني كك به تنبان عافيتت افتاده و يك خري توي جلدت رفته كه يعني اين است همان موعود معهود كه از غار كهف سر به در كرده بيرون شتافته كون برهنه. آخر مير مشتي، من چه بگويم تو را كه همين بنده حقير چهار سال پيش با همين دستمال ريش ريش چقدر ماليدم و برق انداختم و واكسيدم كه بكش بيرون خودت را از لاك شلمانيshellman، كه زنگ "خورد و خواب" تمام شده بلند شو كه گل نخوريم بيشتر. اما انگار نه انگار كه آن وقت تكليف نكرده بود انگار ملك الموت بر تو كه بلند شوي خدمت كني! چرا كه نايب برحقت سوار خر مراد شد و راند تا به همين امروز كه مصداق افلاس و نكبت است. مردك، از تو متنفرم و حتي اگر انقدر هم حقير باشم كه روزي رايم را به كاسه پليدت بريزم باز هم نفرتم را از تو نخواهم پوشيد چرا كه از خودت و خدايي كه ساخته اي و اصولي كه مي پرستي منزجرم. از همه چيز كهنه زنگ گرفته بوگندويت عقم مي گيرد. از نقاشي هاي مسخره ات. از اسم مسخره روزنامه ات. ازهمه چيزت. معناي همه اين چيزها را مي داني يعني چه. يعني مردم باز هم توي قوطي. يعني ما با مسلهت نزام و باقي زعما مي نشينيم و براي شب و روز و آخرت و دنياي همتان مي بريم و مي دوزيم و مي پوشيم و شما همانطور برهنه بمانيد. تقسيم عادلانه فقر. مرحبا به شيخ بگا كه در گسترش فقر زياد جانب عدالت را نداشت لااقل. حال بگذريم. به نظر مي رسد كه براي باختن آمده اي و همين است كه بيشتر آتش به انتهاي ستون مهره هايم مي اندازد. براي باختن آمده اي. مثل همان فرهنگ شهادت طلبانه ابلهانه اي كه توي كله نوجواني مان مي كردي. بدبخت تو و آن زورباري ملايري كه بازيچه دست بازنده هاي فرصت طلبيد. حالم را به هم مي زنيد. شيخ بيش از اين انگشت توي سوراخ نشسته تان نمي كند.
آن نوابغي كه قائل به سوپاپ بودن آن ممد گلابي بودند حالا بيايند تحويل بگيرند كه چرا همان دستي كه آن سالها جلوي تركيدن بخار حضرت عليه را گرفته حالا پيدايشان نمي شود تا دست به دست هم ندهند به مهر كه اين سردار مهرورزي شيخ بگا دوباره انتخاب نشود. ها؟
شيخ در هزيانات است. يك از صد خشمش برون نريخته هنوز. فن كلاب ممد جكسن اعلام كرده كه اوس ممد قصد فداكاري دارد به نفع مير مشتي. آدم ياد فيلم ليلاي مهرجويي مي افتد. رفتند زن ديگري بگيرند براي علي آقاي باصفا كه شايد اين بار بچه اش بشود. آفرين بابا. دست مريزاد. باز خوب كه معناي جديت و عزم راسخت را فهميديم. نمي دانم چه بگويم. فقط همين كه اگر طرح دولت ائتلافي راي بياورد بر همه تكليف است كه از آن حمايت كنند. حتي اگر شيخ بگا رئيسش باشد. دليلش هم مشخص است. يعني چند گروه آدم توي اين مملكت هست كه مي توانند دور هم بنشينند و بر سر يك چيزي كه منفعت خودشان است تصميم بگيرند حال چه سردار دكتر لر بيرون بيايد چه سردار دكتر خلبان. به هر حال از قرار معلوم يك آدمهايي هستند كه سياست و زد و بند و حزبيت و اين چرنديات را تا حد الفبا بلدند. اي خاك بر سر جرياني كه نه حتي كاري مي كند كه به منفعت خودش باشد. چه برسد به مردم.

حالا عجالتا برويد براي خواستگاري از باران خانم SMS‌بزنيد به همان شماره كه گفته اند. شايد آقا بفهمد كه جديت را چطور مي نويسند.
بعدا بدتر هم مي شود.
شايد هم نشد!

پینوشت: شیخ در عتاب است. هیجانات که فروکش کند به پوسته کراماتش بر می گردد. فی الحال زمان هتاکی است.

هیچ نظری موجود نیست: