نان خوردیم و لرزیدیم و دانستیم که خر نیستیم.


۱- روستایی در خود مشتبه بود که آیا خر است یا آدم. تا وقتی غذا خورد و بعد از خوردن سردش شد و گفت:« نان خوردیم و لرزیدیم و...»
۲- یارو را آخر به جرم جاس وسی اس رائیل گرفتند. بعد با رافت اسلامی آزادش می کنند که توی انگلیس به تحقیقات و حمایت از آقا ادامه دهد. شاید هم خیلی اگی فیکشن با همان رافت اسلامی اعدامش کردند و خلاص. آنوقت ما می ترسیم زیاد.
3- تابستان ۷۶ در محضر شیخی از علمای کبار بودیم. مریدی از خانه‌زادان شيخ بنگ بياورد و تا در كاهه پيچيديم و به شراره زيپو به دود بياورديم و كام گرفتيم دو از سه و نه بيش. تا جهان را چرخيدن گرفت كه گاه جواني بود و زمين هنوز به چرخيدن مشغول. پس شيخ را پرسيديم اين چه سر است كه اين مرد مي‌گويد و مراد محمد نامي بود از ولايت اردكان. شيخ محصون گيرميزيگل رحمه الله عليه هم در محضر حاضر بود. روي از پرسشمان ترش كرد و برفت. شيخ صاحب مجلس، گرده به سويي خم كرد و ران راست از جاي بلند كرد و يك وري بادي در داد كه بوي بنگ را روي مهتابي كرد. پرسش خويش دگر باره پرسيدم در باب اين اردكاني. گفت اين باد مر گيرميزگل بود كه ترشيد. اما من باب اردكان همان به كه مردي است كه پيشاني بلند دارد و طالع كوتاه. زبانش نرم است و خايه‌هايش نرمتر. اما در اين نرمي سختي‌اي نهفته كه خاص مردم ديار اردكان است و جانتان از بلاياي طاق و جفت به در برد تا از سنوات به گاه هشت بگذرد و در شعبده اش همين به كه جوجه‌ها از تخم سر به در آورند و بال گيرند و تا به سقف آسمان رسند مطبوعه همي زنند تحكيم همي كنند و بر سرش برينند كه تو چه پاي در زمين داري كه ما بال در هوا زنيم. و چون برود دجالي رسد كه بر خري لنگ سوار است معكوس و نمي داند كه چرا هر چه مي رود دورتر مي شود و لاجرم مي خندد و جمله خلايق را با پرسشهايي كه در پاسخ سوالات مي دهد به شگفتي آرد و به چهار از آن سال كه بگذرد دجال چنان در مقعد پرندگان نوپر كاه بتپاند كه آرزوي اردكاني كنند و اينجا بود كه از هوش برفتيم. پس بنگ در شراب كردند. تا خورديم و به هوش آمديم.
4- از حكيم ناصر خسرو شنيديم كه مي گفت: انگشت مكن رنجه ... و ما را اين سخن خوش آمد و جز آناني كه مشت به در كوفتن رنجه كنند انگشتي نرسانيم مر خلق را و از اين خيل همچنين مردمي را كه انگشتشان ببايد تا از حجاب خودي رهايي يابند و قس الي هذا تا الي يوم القيامه.
5- روزي در محضر شيخنا و مولانا گونتر بن حشيش وينترهافني نشسته بوديم و ابر قليان از غنچه لب حلقه همي كرديم. نكته اي ما را در سر جنبيد كه تا بر زبان نجنبانيم راحت حاصل گرديده نه همي شد. پس ابن حشيش را پرسيديم كه تو را در رساله دهل مفرغي كه نبشته اي چه مرگ اوفتاد كه از غايت كثافت و التجان هر چه در عالم امكان بوده گرد همي آورده اي. ابن حشيش روي در هم كشيد و گفت روزي برسد كه چلپاسه اي شما را ولي گردد كه آرزوي كوتوله‌‌ي دهل مفرغي را بكنيد. ما را سر از پرده در نيوفتاد تا سوم روز از ماه تموز رسيد سالي از پيش پيرار.
6- در این مجموعه شما با چندین نوع مختلف بستن شال به سبک عربی آشنا می شوید. نحوه بستن شال کاملا ساده و به صورت تصویری نمایش داده می شود
قيمت : 3,200 تومان
وزن : 60 گرم
جهت مشاهده توضیحات بیشتر اینجا کلیک کنید.
7- هر سگ بچه اي را هواي ولايات قانادا و قبك و اسطرعليا است امروز. تفو بر تو اي چرخ گردون تفو.

هیچ نظری موجود نیست: