ماسکولاریسم



اگر بيش از شش ماه از زندگي مشتركتان يا رابطه عشقيتان گذشته اين مطلب به دردتان نمي خورد. كار از كار گذشته و ديگر زندگي تان رنگ جادويي خوشحالي را به خودش نمي گيرد. بگذاريد بروم سر اصل مطلب.
به زنتان يا دوست دخترتان بگوييد:
دلتان مي خواهد براي مدتي، يا هر از چند وقت يك باري تنها باشيد.
از نظر شما اين يك جمله كاملا سليس، انساني، منطقي و سر راست است. از نظر خانم هم تا وقتي كه به صورت يك تئوري مورد بحث قرار گيرد و بنا بر اجرايش نباشد و يا اينكه در مورد غريبه ها باشد كاملا صحيح و صادق است. اما واي به آن روزي كه شما، آدم نگون بخت، با كمال بلاهت و صداقت و در نهايت كش آمدگي ذهني دچار چنان خريتي مي شويد و اين جمله را به زبانتان مي آوريد. نمي دانم اين اشتباه كه به دوست دخترتان بگوييد دلتان مي خواهد چند روزي تنها باشيد و هيچ كسي را نبينيد مرتكب شده ايد يا خير. يا فرضا به زنتان گفته باشيد كه كاش مي شد يكي دو روز در ماه هر كسي براي خودش تنها باشد و به كارهاي خودش برسد. اگر مرتكب نشده ايد كه تا آخر مطلب بخوانيد و راه حل جلوگيري از اين اشتباه را ببينيد. اگر هم دسته گل را به آب داده ايد هم كه با آرزوي تسكين آلامتان، سعي كنيد با ياد گرفتن راه هاي جديد از تكرار مصائبي كه طي اين مدت كشيده ايد اجتناب كنيد.
شايد تا به حال از عمق فاجعه مطلع نشده باشيد. ببينيد، شما به عنوان يك انسان نيازمنديد به گوشهايتان و مغزتان استراحت بدهيد. تنها باشيد و هر چند وقتي با خودتان تنهاي تنها روبروي بشويد و چك كنيد كه چيزي گم نشده باشد. اما آن جمله لعنتي كه خواسته طبيعي شما را بيان مي كند معناهاي متنوعي در ذهن خانم تداعي مي كند. با خودش فكر مي كند
من را دوست ندارد و با اين جمله اعتراضش را نشان مي دهد: مي خواي من برم تو هر قدر دلت مي خواد تنها بمون واسه خودت. يا اينكه اگر مي خواستي تنها باشي چرا زن گرفتي. يا همه شما مردها عين هميد. زود هر چيزي دلتون رو مي زنه مي خوايد عوضش كني. يا اينكه مي خواي تنها باشي چه غلطي بكني؟ ها؟ جواب بده مردك... يا اينكه باشه عزيزم مي خواي من يكي دو روز برم خونه مامانم اينها تو تنها باشي. آره دقيقا همين جمله. تعجب نكنيد. اين وحشت ناك ترينشان است. اگر انقدر ساده لوح هستيد كه همچين پيشنهادي را تاييد كنيد بدانيد كه كارتان زار است. اگر هم با تاييدش چيز سنگيني توي گيجگاهتان فرود نيايد و طرف برود خانه مادرش احتمالات زيادي وجود دارد كه به هيچ چيزي نمي ارزد. اولا كه ممكن است كه خانم ديگر از آن خانه برنگردد و احساس كند كه تنهايي خيلي هم خوب است و نيازي به تحمل موجود مغرور و بيخود و بي خاصيت و زورگو و قدرنشناسي مثل شما نيست. يا اينكه فردا صبحش خاله و دائي و عمه جان و همسايه ديوار به ديوار و نگهبان پاركينگ و بقال سر كوچه پدرخانمتان و مادربزرگ مرحومتان زنگ بزنند و تف لعنتت كنند كه دختر دسته گل را اينطور فرستادي خانه مادرش. فرض محال هم كه هيچكدام ازاينها نشد. خانمتان مي رود خانه مادرش بعد از يك روز هم كه شما براي خودتان تنها بوديد بر مي گردد سر زندگي اش. البته خيال بافي بس است اما شما بعد از يك روز دلتان براي زنتان تنگ مي شود و مي خواهيد كه دم در ببوسيدش. او صورتش را كنار مي كشد جوري هم اينكار را مي كند كه يعني من با تو مشكلي ندارم ها. فقط اصلا حضورت رو احساس نكردم و در نتيجه متوجه نيستم كه مي خواي ببوسيم. بعد اگر هم توي خانه از فردايش مثل برج زهرمار نشود و به محل نگهداري جورابهايتان، نحوه غذا خوردنتان يا همه ‌اش فوتبال نگاه كردنتان گير ندهد و جيغ نكشد، بدانيد كه يك چيزي دارد تلمبار مي شود و يك روزي انتقام سختي پس خواهيد داد. ضمنا از آن به بعد حتي توالت رفتن هم جز زمانهاي تنهاييتان به پايتان نوشته مي شود. بعد از يك ماه مي بيني كه در واقع با احتساب زمانهايي كه خواب بوده اي، در توالت بوده اي و يا سر كار يا توي ترافيك بوده اي نزديك بيست و پنج شبانه روز كامل تنها بوده اي. البته به اين شكل مطرح نمي شود. طرح مسله به اين شكل است كه مي دوني توي يك ماه گذشته ما فقط به اندازه دو روز با هم بوديم. روزي دو ساعت هم با من حرف نزدي. اصلا برات مهم نيست كه من از زندگيم چي مي خوام ووو.... و خيلي چيزهاي ديگر كه شما فكر مي كنيد مستقلند اما در واقع به همان خبط شما در بيان آن نياز بشري مربوط مي شوند.
چي كار كنيد؟مي خواهيد بي خيالش بشويد؟ لازم نيست بگوييد كه نياز به تنهايي داريد؟ پايتان را مي اندازيد روي پا كه كتاب بخوانيد؟ هر ده دقيقه يك بار صدايتان مي زند كه يك كار بياييد انجام بدهيد. اگر دلتان مي خواهد اخبار صداي آمريكا را گوش بدهيد مدام در مورد لباس اخبارگو برايتان اظهار نظر ميكنيد و درست لحظه حساس خبر ازتان مي پرسد فردا ناهار چه مي خوريد. در حاليكه حتي مي دانيد قصد غذا درست كردن هم ندارد. اگر ظهر روز تعطيل بخوابيد هم برايتان مشكل ساز مي شود. خدا نكرده يك وقتي توي خانه كه هستيد در اتاق را نبنديد. يك جوري كه مدام در بسته را به رختان بكشند از پشت در يك چيزهايي مي گويند كه شما نمي شنويد و مجبوريد بلند شويد در را باز كنيد و بپرسيد دخترخاله مامانت در مورد ماشين جديد مهري جون اينها چي گفت؟ تازه اينكه بعدش يك هفته كون محل بشوي روي شاخش است. فيلم مي خواهيد ببينيد؟ تنها؟ گه مي خوريد. با هم؟ حتما بايد تويش زن داشته باشد. يك رابطه عاطفي هم تويش شكل بگيرد.
وحشتناك تر از همه هم زنهايي هستند كه ادعا ميكنند كه زن و شوهر بايد هر از چندي براي خودشان خلوت داشته باشند و موافق تنهايي هستند. اين جور زنها يا دروغ مي گويند و زن نيستند كه در اين صورت شب زفاف توي حجله كار دستتان مي دهند و يا اينكه دروغ مي گويند و شبانه روز جوري كار دستتان مي دهند كه ديگر از اين غلطها نكنيد.
راه حل: زنها عاشق دروغ شنيدن هستند. زندگيشان با شنيدن حقيقت مالامال از درد مي شود. دروغ بگوييد. اين حرف شيخ است. شما بگيريد فتوا. يعني اينكه مثلا جلسه تان طول بكشد اما برويد پارك قدم بزنيد. زياد جلسه كاري برويد. خيلي زياد. خيلي خيلي زياد. براي سينما رفتن. براي پارك رفتن. براي چشم چراني كردن توي مراكز خريد. براي كافه رفتن با رفقا. براي بحثهاي سياسي كردن با اين و آن. موبايلتان را سايلنس كنيد. مي دانم سي بار زنگ مي زند. عيبي ندارد. يك بارش را برداريد و پچ پچ كنان و با لحن خسته بگوييد كه اين مهندس فلان احمق بدجوري وقتمان را گرفته ول هم نمي كند. راهكار دوم ماموريت است. برويد يك هتل يا مسافرخانه آرام و بگوييد رفتيد ماموريت سنندج. بافق. جزيره هرمز. چه مي دانم يك جهنم دره اي. آن وقت هر كاري دوست داشتيد انجام بدهيد و با سوغاتي مربوطه به خانه برگرديد.
خلاصه كلام: در مورد تنهايي و فرديت‌تان همان تاكتيكي را پيش بگيريد كه اگر معشوقه پنهاني داشتيد در موردش انجام مي داديد. هيچ مرد احمقي نمي رود به زنش بگويد عزيزم من تو رو خيلي دوست دارم و مي دونم كه انقدر روشنفكر هستي كه بدوني رابطه جنسي من با عسل هيچ چيز از عشق من به تو كم نمي كند. نه اين حماقت است. و اين را بدانيد كه زنتان هم در مورد فرديتتان همين برداشت را دارد.
پی نوشت ۱: گفتیم یک چیزی بگوییم نگویید شیخ سیاست زده شده فقط دوروغهای سیاسی می گوید.
پی نوشت ۲: یکی از همکاران و مریدان شیخ این شکایت به شیخ برده بود و طلب رهنمون کرده بود که اجابت کردیم.

هیچ نظری موجود نیست: