در کوچه های تلخ بنارس


لیلی را سگی بود که نامش "باش" بود. روزی مجنون از سر کوی لیلی گذر همی کرد. سگ از کف لیلی گریخت و سر به بیابان نهاد. لیلی آواز داد: "باش" و مجنون بر جای ایستاد تا ماهی نه، که سالی بگذشت.
تو گو "باش" ما به جان ایستیم.
تو گو باش!

هیچ نظری موجود نیست: